هلیا دوستمحمدی

زمینی شدنت مبارک دخترم

عزیز دل همه روز 6خرداد ساعت هشت و نیم شب به روش طبیعی با وزن 3 کیلو و 700گرم با قد 50سانتیمتر و دور سر36 سانتیمتر  توسط ماما خانم یحی زاده چشم های خوشگلش را به روی این دنیا گشود عزیزم عشقم میوه زندگی مامان بابا شادی دل همه چشم باز کردنت را بهت تبریک می گم و با تمام وجودم ازخداوند قادر و متعال بهترینها رو برات آرزو می کنم و دلم می خواد تو این دنیا همیشه شاد و خرم و معصوم مثل لحظه تولدت زندگی کنم ...
16 خرداد 1398

سوغات مادر بزرگ🎁

سلام عزیز دل مامان دیروز مامان شهناز رفته بود زاهدان و برات سوغات آورده بود. اینجا همه منتظرت هستن تا کسی منو میبینه میگه هلیا کوچولو هنوز نیومده .هر کی جایی میره برات سوغاتی میاره فک کنم خیلی دوست دارن خوش بحالت دخترم تو یه فرشته ای که ندیده همه دوست دارن و اینهمه منتظرتن. مامان شهناز تا رسید منو بابایی رفتیم پیشش برات دوتا پیراهن و کلاه و یه قاب عکس خریده بود میگفت این فرشته کوچولو بیاد و ایشالله عکسشو بزاریم داخل قاب. وقتی اومدیم خونه پیراهنتو دوباره در آوردم و گرفتم جلوم و شروع کردم قربون صدقه رفتن بابا محمد رضاتم داشت نگام میکرد و لبخند میزد .داشتم تورو تصور میکردم تو اون لباس قرمز ،نمیدونم چهره ات به من میره یا بابا ولی خب بدن و تپل...
22 ارديبهشت 1398

بی قراری

پرنسسم تازگیا خیلی بیشتر دلم برات تنگ میشه دلم میخواد هرچه زودتر بیای . دیروزخونه رو مرتب کردم برای ورود توعزیزم. ساکت رو هم بستم و آماده کردم حتما میگی مامانی چه عجله ای داری هنوز زوده،ولی خب نمیدونی که من و بابایی چقدر دوست داریم ، و نمیدونی که با اومدنت خوشبختی مون رو کامل میکنی. عزیز دل مامان وقتی فکر میکنم که تو بغلم خوابیدی و با دستهای کوچولوت انگشتمو گرفتی و تو چشمات نگاه میکنم و می خندم و باهات بازی میکنم بی تاب میشم .عزیزم خوب رشد کن و زودی بیا پیشم . عزیزم بی صبرانه منتظر قدم های کوچولوتم پرنسس مامان😍 ...
6 ارديبهشت 1398

هلیا جان

دخترم ای جــــــــــــــــــــانم دخترم ای شیرین تر از شهد عســــــــــل دخترم صد شعر نو یکصد غـــــــزل دخترم زیباترین رنگیــــــــــــن کمان افتاب روشن این اسمـــــــــــــــان دخترم یک عالمه مهر و وفــــــــــــــــــــا برترین پیمانه جود و سخـــــــــــــــــــــــا دخترم گلدان گلهای بهــــــــــــــــــــــــار دانه یاقوت زیبای بهـــــــــــــــــــــــــــــار دخترم بر درد بی درمان شفــــــــــــــــــــــا یک ملک در ظاهری انســــــــــــــــــان نما دخترم المــــــــــــــــــــــــاس انگشتر نشین شاهـــــــــــــــــــــــکاری نیست زیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــباتر از این دخترم هلیــــــــــــا جان عاشقان...
5 ارديبهشت 1398

چرخیدن

عزیز دل مامان سلام امروز صب رفتم پیش دکترت و گفت چرخیدی آخه قبلش تو به پهلو خوابیده بودی و باید سزارین میشدم اولش خیلی ترسیده بودم ولی یکم که گذشت گفتم فدا سر دخملم ، برای دیدن و رسیدن به تو هر دردی رو تحمل میکنم همه می گفتن دخترت تنبله که نمیچرخه آخه هر ماه میرفتم سونوگرافی تا ببینم چرخیدی یا ن . 1398/1/17رفتم سونوگرافی هشت ماهگیت دکتر گفت نچرخیده بعد پرسید نینی کوچولوت چی هست گفتم دختره گفت آره دختر تنبله که نچرخیده از دستش ناراحت شدم که چرا همه میگن دختر تنبله مهم اینه که تو بیایی و بگیرمت بغلم و محکم فشارت بدم و بوست کنم امروز 1398/1/17که وقت دکتر داشتم رفتم دکتر یه سونوگرافی دیگه انجام داد و گفت تو همین 10روز چرخیدی خیلی خوش حال شدم و ...
28 فروردين 1398

*~مادر~*😍

یک چیزهایی هیچ وقت عادی نمی شوند ،بچه دار شدن مثل یک جادوست مثل افسانه ای شیرین و عجیب وغریب که سخت می شود باورش کرد .اخر چطور می شود یک دفعه مادر شد. همین که اولین بارنقطه ای تپنده را نشانت می دهند و می گویند این بچه شماست همه چیزتغیر می کند. دستت را می گذاری روی شکم و حس می کنی ازهمین حالا باید قوی ترشوی،بایدمحافظت کنی از این نقطه تپنده کوچک ، باید حامی اش باشی،همراهش باشی. شروع به تکان خوردن که میکند فکر می کنی دیگرخودت نیستی،دیگرپاهایت روی زمین نیست. لذتی وجودت را می گیردکه با کمتر چیزی قابل قیاس است ، با گذشت هر روز و هر ماه چقدر عاشق تر می شوی، چقدرقلبت می تپد برایش، برای اویی که هیچ نمی دانی چه شکلی خواهد بود . چشم هایش ،دهانش ، ان...
27 فروردين 1398
1